برای مخاطـب تَـقـریــــبـن خـــــاص. . .دویـست و چهل نفر. . .!
مشکل اینجاست که وقتی بی حوصله می شوی دیگران هم بی حوصله می شوند. تو حوصله خودت را نداری، آنها حوصله ی تو را.. پا به پای تو عصبانی می شوند..داد می زنند..دل نازک می شوند..بی حوصله شدم آنقدر که حس ِ...
View Articleمـــــــانـتــوی خــاکستـری مـــن
چرا شمارش ی معکوس این روزهای تلخ از تلخی اش کم نمی کند؟چرا هیچکدام از جنگولَک بازی هایم حالم را بهتر نمی کند؟ چرا هر چه کار خوب انجام می دهم آرام نمی شوم؟روزهای سفید صورتی من کجا هستید؟ این منصوره...
View Articleاز خاکستـری تا ســبــــــــــــــــز
وضع حمل می کنمکودک سنگین ِ عقده ای ام رافارغ می شومنوجوان ضعیف ِ خجول ام راسقط می کنم نطفه ی پر درد ِ جوانی ام راآسوده می شوم از این تهوع ِ همیشگیاین بار کهن سال تر از قبل زاده می شوممیان دست های...
View ArticleArticle 5
زمانی بود که نوشتن آرام ام می کرد.. حس های خوب و بدم را می لغزاندم روی کاغذ.. رها می شدم از قل و زنجیر فکرم، رها می شدم از تعفن درونم زمانی هست که نوشتن آرام ام نمی کند.. حس های بدم به خوب ها مهلت نمی...
View Articleدست ات را به من بده . . .تانگوی مفرد تو را می رقصم
می خواهم برقصممی خواهم با ساز ناکوک این روزها آنقدر برقصم که به هن هن بیافتمتانگوی تو را می رقصم آنقدر ها وارد نیست..فقط می دانم دستم را باید بگذارم روی شانه هایت..دست ات را باید سر دهی دور کمرم..سه...
View Articleلبخند بزن ..فردا روز دیگری خواهد بود
امروز..امروز از خاص ترین روزهای من بود...گذشت..کسی مناسبت اش را یادش بود؟آخ که چقدر امروز مزخرف گذشتشش صبح که بیدار شدم با خودم می گفتم امروز را بهتر از روزهای قبل می کنم چون خاص است..نمی گذارم چیزی...
View Articleمن زن شدم، تحملی پایدار...!
هرچقدر هم به زنانه گی ام بنازم باز هم گاهی دل ام می خواهد مرد باشم..مثل امشبامشب بیشتر از هر وقت دیگری دل ام می خواست مرد باشم که دهان نجس آن بی سر و پا را سرویس کنم و نگذارم هرز بگوید که نگذارم وسط...
View Articleدنیای تو
گاهی آنقدر سکوت می کنم که حرف های تلنبار می شوند پشت حلق امآنقدر بالا می آیند که می رسند پشت چشم هایمهمان جا که می گویی دنیایت را در آن میبینی ...و من فکر می کنم آیا دنیای تو همان حرف های نگفته ی من...
View Articleکافه تـــیــــــــــــــــــــــــک تــــــــاک
امروز یک روز خوب است..ساعت: ۱۱:۰۳کافه تیک تاکمیز سوم..درست کنار پنجره..حال من..افتضاحدفترچه ی کوچک ام را روی میز می گذارم..همانطور که با دست چپ ام رشته ی نازکی از موهای کنار صورت ام را دور انگشت...
View Article
More Pages to Explore .....